پنج نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند:
1-حضرت ادم برای بهشت انقدرگریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد.
2–حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.
3- حضرت یوسف در فراق پدر گریه کرد که زندانیان گفتند یاشب گریه کن یا روز.
4-فاطمه زهرا در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…
یا شب گریه کن یا روز…
5_ امام سجاد بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.
هر گاه اب و خوراکی برایش می اوردند گریه می کردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم رامی فشارد.
اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…
اما ما چقدر گریه کردیم براش؟
برا اینکه بیاد... یا حداقل بخاطر چشمای همیشه ترش؟
یه شب؟
یه جمعه؟
یه بار؟
چقدر؟
برخي به غلط تصور مي كنند كه حضرت بقية الله(عليه السلام) در دوران غيبت در مكاني خوش آب و هوا،زير درختي پر ميوه ودر كنار نهري خروشان!روزگار را به خوشي و آسايش مي گذرانند و غمي بر دل و دردي بر سينه ندارند و همانند ما دست بر روي دست گذاشته اند تا زماني كه خداوند اجازه ظهور به ايشان عطا فرمايند،كه واقعيت جز اين است و در روایاتی آمده است که آن حضرت در بیابان های گرم و سوزان زندگی می کنند....
امير المؤمنين حضرت علي(عليه السلام)به اصبغ بن نباته فرمودند:
"امام"عهده دار اين امر(حضرت مهدي عليه السلام)همان رانده، آواره ، بی كس و تنهاست!
(( بحارالنوار،ج51،ص120))
دوران غيبت،دوران غربت امام است.دوران مظلمويت،انزوا،تنهايي،دل شكستگي و گريه هاي طولاني اوست.دوراني است كه آن حضرت بايد از شهرها فاصله بگيرد ودر مكان هاي پنهان دور از ظالمان زندگي كند.صاحب زمان و مالك زمين است،امّا بايد به طور ناشناس در ميان مردم رفت و آمد كند.
دوازده قرن است كه هر صبح و شام،طلوع و غروب خورشيد را نظاره مي كند.صدها سال است كه بي صبرانه منتظر بيداري انسان ها به ويژه شيعيان و صدور فرمان الهي ظهور است.تعجب اينجاست كه چرا بشر اورا نمي خواهد؟چرا شيعيانش آن گونه كه بايد يادش نمي كنند و براي ظهورش دعا نمي كنند!؟
برای سلامتی آقا امام زمان صلوات
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
ﮐــﻪ ﺳـﺎﻟـﻬﺎ ﺩﺭ ﭘـﺲ ﺍﺑـﺮ ﭘـﻨـﻬـﺎﻥ ﻣـﺎﻧـﺪﻩ….
ﻣﯽ ﺩﺍﻧــــﻢ…!
ﺍﯾــﻦ ﺟـﺪﺍﯾﯽ ﺳـﻬــﻢ ﺩﻝ ﻣــﻦ ﺍﺳـﺖ ﺍﻣــــــﺎ…..
ﺍﯾــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻟــﻢ ﺑـﯽ ﻫــــﻮﺍ ، ﻫـــــﻮﺍﯼ ﺗـــان ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐــﻨــﺪ….
ای صفای حرمت بیشتر از کوی بهشت!
به مشامم رسد از تربت تو بوی بهشت
باغ جنت به دل انگیزی درگاه تو نیست
می برد دل بخدا کوی تو از کوی بهشت
گفته ای هرکه زیارت کند از صدق مرا
میکنم بدرقه اش تا در مینوی بهشت
به امید کرمت در حرمت آمده ام
نا امیدم منما ای گل خوشبوی بهشت
بخدا دلخوشیم مهر و ولای شماست
جذبه مهر شما میکِشدم سوی بهشت
مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت.
شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم.
مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.
ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.
تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است.
… مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.
مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.
سلام آقا جان، مولایم روز میلاد مادرتون حضرت فاطمه زهرا (س) را به پیشگاه مقدستان تبریک می گوییم.
مادران و زنان سرزمینم میلاد دخت نبی اکرم بانوی دو عالم دخت نبی اکرم، همسر ولایت و مادر امامت را به شما تبریک عرض می نمایم.(مخصوصا مادر عزیز خودم)
امشب که شب ولادت فاطمه است چشم همه بر عنایت فاطمه است
هم آمده روز مادر و هفته زن هم عید امام و حضرت فاطمه است
روز میلاد تو ای فاطمه ی زهرا شد روشن از شمع وجودت همه ی دنیا شد
گل گلزار محمد تویی ای فاطمه جان عاشق روی تو آن خالق بی همتا شد
از گل روی تو ای مظهر تقوا ، زهرا عطر افشان ز وجودت همه ی گل ها شد
گشته پیغمبر خاتم ز میلاد تو شاد شاد از شادی رویش همه ی دل ها شد
عرشیان بهر تو ای فاطمه جان دست افشان جشن میلاد تو در عرش خدا بر پا شد

زهره ی زهرا ی علی، فاطمه همسر و همپای علی،
فاطمه آیه ی رحمت که بود، فاطمه مایه ی نعمت که بود،
فاطمه فخر زمینی و زمان، فاطمه جوهر دینی تو بمان
فاطمه شعله ی افروخته ام، فاطمه چشم به در دوخته ام
فاطمه پرتوی از مهر درخشان تویی جلوه ای از بذر گل افشان تویی
موجد مجدی و شفابخش دل مظهر عشقی و صفابخش دل
نورنبی همسفر راه تو دست علی همره و همراه تو
ای روح دعا سلام مهدی جان
1177 بهار و خزان گذشت و نیامدی. سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده.
عمری است که برای آمدنت بی قرارم. یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند.
آقا جان! حیف نیست ماه شب چهارده پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند، حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد.
بیا وقرار دل بیقرارم شو. بیا و صداقت آینه را به زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا.بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم.
یوسف فاطمه! کی طنین دلنواز انا بقیه ا... تو از کعبه مقصود ، جانها را معطر می نماید. کی کعبه ،به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گذارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد. برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودر مراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم. آقا جان برای آن لحظه که سبز پوش با پرچم یالثارات الحسین در انتهای افق غباری بپا می شود وتو با ذوالفقار حیدر وسوار بر اسب سفید قصه ها می آیی لحظه ها را بدست باد می سپارم.
بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست!آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام.
نازنینم! تو زیبا ترین دلیل برای شبهای قدر وشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امّن یُجیب منی .
آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم . قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند،قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب وخیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است.
کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیر کرد ولی افسوس...
میدانی مرز انتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما، مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد.
حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید.
خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی وآنگاه زمان وصل وجان نثاری می رسد.
پس بیا از پس کوچه های انتظار، بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند، بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام، بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است.
محبوبم! هر روز که میگذردبیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده وکنون ای بهار عشق! می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟
یابن الزهرا!"لیت شعری أین استقرت بک النوی". کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت.
بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت.
آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد. کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟
بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند.
یاس سفیدم! بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد. بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم.بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا...
دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید. بیا و رأس سبز شاپرک هایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه های هاشمی اند.
ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتی ات صدقه می دهم و برای آمدنت روزه سکوت می گیرم و با جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدم هایت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.
ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم و بر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم و به سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم و برای آمدنت دعا می کنم. به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم و منتظرت می مانیم.
به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم.
کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد
کاش می شد که در این دیار غربت و میان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد
کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد
کاش می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد
کاش می شد انتظار منتظر بپایان رسد و هوا میزبان یاس ها ونسترن ها خاک پای مهدی زهرا شود
کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی
کاش می شد...
مولای من!
ای ناگهان تر از همه ی اتفاق ها
پایان خوبِ قصه ی تلخِ فراق ها
ای وارثِ شکوه اساطیر، جلوه کن
تا گم شود ابهت این ادعاها...
" اللهم عجل لولیک الفرج ، وجعلنا من خیر أعوانه و أنصاره "
" اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم "
یکی از جمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق، درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد
.....
پی نوشت:
ماه دوازدهم آمد تمام شد... اما ماه دوازدهم نیامد!
سال 95 هم دارد تمام می شود....
و آخرین جمعه اش نیز می گذرد...
اما از طنین زیبای قدم های صاحب جمعه هایمان خبری نیست...
آقا جان نیامدی این جمعه ها گذشتند بی تو ...
به امیدی که جمعه ای جمعه های سال جدید تو بیایی
یا مهدی (عج) ادرکنی...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!
شهادت حضرت فاطمه زهرا ، صدیقه کبری بنت پیامبر اکرم را محضر مهدی غریب فاطمه تسلیت عرض می نمایم... یا مهدی جان صاحب عزای مادر بی نشان... تسلیت اقای من
حضرت محمد (ص) مي فرمايند : فاطمه پاره تن من است . هركه او را بيازارد ، مرا آزرده خاطركرده
و هر كه او را شاد كند ، مرا نيز خوشحال نموده است .
********************
در بين آن ديوار و در اي فدايي حيدر
دادي تو شش ماهه پسر بهر ياري حيدر
....
يا علي قبر پرستويت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بويت کجاست؟
*********************
من با که گويم اين که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تيره غربت نهان شده
بانوي بي نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
*********************
ما گوشه نشينان غم فاطمه ايم
محتاج عطا و كرم فاطمه ايم
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
قلبم به چشم همزدنی سنگ می شود
آقا ببخش که سرم گرم زندگی است
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
...
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟
دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟
قصه عشق من وزلف تو ديدن دارد
نرگس مست كجا همدمي خاركجا؟
سرعاشق شدنم دل بشودخادم تو...
خدمت عشق كجا نوكرسربار كجا؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را به پیشگاه مقدس حضرت عصر (عج) تسلیت عرض می نمایم.
مـا زنـده بـه لـطف و رحـمـت زهـرائیم / مــامـور بـرای خـدمت زهـرائیم
روزی کــه تــمام خـلق حــیران هــستند / مــا مـنـتظر شــفـاعـت زهـرائیم
السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)
اين روزها كه مادرمان بين بستر است
دل بيشتر هواييه ديدار دلبر است
اين روزها كه ياس علي(ع)قد خميده است
دل بيشتر براي ظهورت تپيده است... یا مهدی (عج)
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
***********************************************
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم استمن بمیرم ,
سر به زانوی غم است
شیعیان ! مهدی غریب و بی کس است
جان مولی معصیت دیگر بس است
شیعیان ! بس نیست غفلت هایمان؟
غربت و تنهایی مولایمان ؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم
غافل از مهدی زهرا گشته ایم
منکه دارم ادعای شیعگی
پاسخی ندارم به جز شرمندگی
تعجیل در فرجش صلوات
آقا جان فدات بشم چیکار کردم دو هفته است توفیق خوندن دعای ندبه ازم سلب شده؟
یا بگو چیکار کنم دوباره توفیقش نسیبم بشه؟
اي قلم سوزلَرين دَه اَثريوخ
آشنا دَن مَنَه بيرخَبَر يوخ
گَلدي بو جومعَه دَ گِشدي آلله
فاطمَه يوسيفينَّن خبر يوخ
ياندي پروانَه لَرشمعِ سوندي
آيريليقدان اورَه قانَه دوندي
شَأنيدَه رُتبَه دَه بي بَدَل سَن
هرگوزَل دَن آقا سَن گوزَل سَن
کيم ديير آيريليق در دَه سال ماز؟
عاشيقين صبريني اَل دَن آلماز؟
اي گوزوم يول لارا باخ داريخما
گون هميشَه بولوت آت دا، قالماز
قونچَه گول لَر نَه اندازَه سُل سون
قلبيلَر قويما قانيلَه دُلسون
گَلدي بو جُمعَه دَه گَلمَدين سَن
گون سايِم جمعه ي ديگَر اولسون
اي “صفايي” هَلَه دُز فراقه
يول سالاخ بيزدَه بيردَه عراقَه
قلبيلَر غُصَّه دَن داغلي قالدي
يا امام زمان گَل اَمان دي
کربلا يول لاري باغلي قالدي
.: Weblog Themes By Pichak :.